حکایتها و هدایتها در آثار استاد شهید آیة الله مرتضى مطهرى
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
فضیل بن عیاض یکى از دزدان معروف بود به طورى که مردم از دست او خواب راحت نداشتند.
یک شب از دیوار خانه اى بالا مى رود روى دیوار مى نشیند تا به قصد ورود در منزل پایین برود.
اتفاقا آن خانه از مرد عابد و زاهدى بود که شب زنده دارى مى کرد نماز شب مى خواند، دعا مى خواند اما در این لحظه به قرآن خواندن مشغول بود صداى حزین قرآن خواندنش به گوش مى رسید، ناگهان این آیه را تلاوت کرد:
الم یاءن للذین آمنوا تَخشع قلوبهم لذکر اللّهآیا وقت آن نرسیده که مدعیان ایمان قلبشان براى خدا نرم و آرام شود؟ یعنى تا کى قساوت قلب ، تا کى تجرى عصیان ، تا کى پشت به خدا کردن ؟ آیا وقت رو برگرداندن از گناه و رو کردن به سوى خدا نرسیده است .
فضیل بن عیاض همین که این آیه را روى دیوار شنید، انگار به خود او وحى شد، گویى مخاطب شخص او است ، لذا همانجا گفت : خدایا چرا چرا وقتش رسیده است و همین الان هم موقع آن است .
از دیوار پایین آمد و بعد از آن دزدى ، شراب ، قمار، و هرچه را که احیانا به آن مبتلا بود کنار گذاشت . از همه هجرت کرد از تمام آن آلودگیها دورى گزید، تا حدى که برایش مقدور بود اموال مردم را به صاحبانش پس داد، حقوق الهى را ادا کرد و کوتاهى هاى گذشته را جبران نمود. تا بجایى که بعدها یکى از بزرگان گردید، نه فقط مرد با تقوایى شد بلکه مربى و معلمى نمونه براى دیگران گردید.
پس او یک مهاجر است ، زیرا توانسته است از سیئات و گناهان دورى گزیند، با این منطق همه توبه کاران دنیا مهاجرند