متن کامل فرمایشات ولی امر مسلمین ، رهبر عظیم القدر انقلاب اسلامی ایران حضرت آیت ا.. العظمی سیدعلی حسینی خامنه ای “ حفظه ا.. تعالی ” در اجتماع پر شور مردم تفرش ، آشتیان ، فراهان ،گرکان و مناطق اطراف شهرستان تفرش در محل ورزشگاه شهید باباعلی شهرستان تفرش . مورخه جمعه ، بیست وهفتم آبانماه 1379 ساعت 1050 تا 1140
“ الحمدا..رب العالمین والصلات و السلام علی سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد و علی آله الاطیبین المنتجبین سیما بقیت ا.. فی الرضین ”
برای من روز بسیار خوبی است ، که توفیق پیدا کردم ؛ بعد از سالهای طولانی ، این شهر عزیز را ، که زادگاه و پرورشگاه سلسله پدران ماست ، از نزدیک زیارت کنم. از دیدار شما مردم عزیز تفرش و همچنین مردم عزیزی که از آشتیان تشریف آورده اند یا از فراهان و دیگر این نقاط ،بسیاراحساس خرسندی می کنم. این منطقه،منطقه ی عجیبی است ،منطقه ی پرورش استعدادها ،در ادب ،درسیاست ،درعلم. هرچه انسان در طول تاریخ نظربیافکند ،این سرزمین را سرشار از استعدادهای بزرگ وانسانهای با ارزش مشاهده می کند؛درهمه ی رشته هایی که برای مردم این دورانها مطرح بوده است. درعلوم مختلف ، درادبیات ،درسیاست ،پدران ماهم در همین منطقه ،قرنهازندگی کرده اند؛من حالا به زیارت امامزاده ی بزرگوار- حضرت سلطان سید محمد- مشرف شده بودم، ایشان در رأس سلسله سادات حسینی هستند، که دراین منطقه ی تفرش و آشتیان و فراهان و تمام این سرزمین متفرقند.
حضرت سلطان سید محمد، پدرسلطان سیداحمد است که در هزاوه مدفونند و این بزرگوار، فرزندبا چهار واسطه، می رسدبه امام سجاد(ع)امامزاده ی بزرگواری است، همچنانکه پسرایشان، جناب سلطان سید احمد. اینها وقتی که ازظلم وستم پادشاهان عباسی، مجبورشدند که به سمت منطقه ی دوستداران اهل بیت وولایت بیایند؛ این قسمت مرکزی، یکی ازپناهگاههای اینها بوده است.
تفرش، آشتیان، فراهان، گرکان، وبقیه این مناطقی که، محیط به این منطقه ی مرکزی کشور عزیز ماست. این بزرگوارها می آمدند، مردم این مناطق با محبتشان، با معرفتشان، با بلند نظریشان، با شجاعتشان؛ انسان بایدشجاعت داشته باشد تا دشمنان مغضوب دستگاه خلافت عباسی را با آغوش باز، در میان خود جا بدهد. پس شجاعت هم داشتند،هم شجاعت، هم ولایت، هم عشق به اهل بیت، هم ایمان، هم بلندنظری وگشاده دستی؛ این عزیزان را، این جگر گوشه های خاندان پیغمبر را در میان خود جا دادند، اینها را نگه داشتند، تا وقتیکه به مرورزمان، مأموران عباسی، اینها راکشف کردند، درهرنقطه ای که بودند، برسرشان ریخته اند، شهید شدند. که این، مزاراین بزرگوار، مشهدحضرت سید محمد است، ایشان به شهادت رسیده انداینجا؛ کما اینکه مشهد میقان، که الان در راه از اراک، زیارت کردیم، مشهدحضرت سلطان سیدمحمدعابد است. اینها همه مشهدهستند، شهادتگاه هستند، خاندان اینها دراینجا مانده اند، اگرمردم این مناطق، با آغوش باز، این فرزندان پیغمبررا پذیرایی نمی کردند؛ بچه هاشان اینجا نمی ماندند، خانواده هاشان بعد از شهادت پدرها می گذاشتند می رفتند؛ اما اینجا ماندند. سلسله ی سادات حسینی تاجناب سیدقطب الدین، یک سلسله ی مستمری است که همه، بزرگان این منطقه اند. بعد از سیدقطب الدین، دورشته می شوند؛ یک رشته، رشته ی سیدظهیرالدین و سیدفخرالدین است، معروف به میرفخرا؛ که سلسله ی ماست.
حضرت سید فخرالدین، جزواجداد ماست، که از اولاد قطب الدینند.
یک سلسله ی دیگر، یک شعبه ی دیگر از اولاد سیدقطب الدین، خانواده ی قائم مقام فراهانی هستند، که آنها هم بزرگانی بودند تا می رسند به میرزاعیسی و بعد میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، که آنها هم جزو همین سلسله ی سادات حسینی هستند.
که از قطب الدین، سلسله ی ما – سادات تفرش و منطقه ی تفرش و آشتیان و اینها – از سلسله ی آنها جدا می شوند. اینها بیشتر مرد علم و دیانت بودند، آنها بیشتر مرد سیاست بودند.
و سیدفخرالدین که معروف به میرفخرا است، شخصیت بزرگی بوده است؛ مورد ارادت مردم بوده است. نوه ی سیدفخرالدین، محروم سیدمحمدتقی است؛ که پسر سیدمحمدتقی، جوانی است به نام سیدمحمد؛ از تفرش بلند می شود. حالا برای سیاحت ؛ می رود به طرف آذربایجان، به خامنه که می رسد، مردم خامنه، این سیدزیبا ورشید وآقازاده را به زور، نگه می دارند؛ آنجا، این سلسله می شوند خامنه ای .
مرحوم سیدمحمد که از تفرش به خامنه رفته ودر آنجا ساکن شده،- خامنه هم شبیه به همین تفرش است، جایی است با همین آب وهوا تقریبا، همین درختهای بادام وتبریزی وگردو وهمین چیزهایی که ما الآن در راه، دیدیم؛ خامنه هم یکچنین جایی است.- آن سیدتفرشی را شهر خامنه، نگه می دارد، و پدر من که نوه ی آن سیدمحمد است، از تبریز می روند مشهد، ما حالا از مشهد برگشتیم تفرش.
خیلی خوشوقتم ازاینکه این ، آرزویی بود سالهای متمادی ، مایل بودم که این شهر را واین مردم عزیز و مومن وباصفا را زیارت کنم ، امروز تحقق پیدا کرد. همانطورکه امام جمعه ی محترم اشاره کردند، درهمه ی دوران جنگ تحمیلی واز آغاز نظام جمهوری اسلامی تا امروز ، ازتفرش ، جزنیکی و نیکنامی وحسن عمل وحسن نظر، مامشاهده نکردیم؛ این کمبودهایی که گفتند، کمبودهای حقیقی است، درگزارشهایی که مطالعه کردیم ، همینها منعکس است .
من امیدوارهستم که برادران برنامه ریز ، که امروز می آیند در اراک ، برای اینکه درباره ی این سفر ونیاز هایی که منعکس شده به ما ، یاخودمان درمطالعات به آن رسیده ایم ، آن نیازها رابررسی کنند ، برنامه ریزی کنند، انشاءا.. تا آن حدی که برای دولت امکان دارد ، این مشکلات برطرف بشود.
امیدوارم این مسائلی که اشاره کردند، چه آب اینجا ، چه همین جاده ای که اشاره کردند به آن جاده- جاده سلفچگان- وهمچنین مسئله ی دانشگاه امیرکبیر وبقیه ی مسائلی که اشاره شد وبعضی هم اشاره نشد، مورد توجه قرار بگیرد، تا آن حدی که ممکن هست، رسیدگی بشود.
شما مردم عزیز این منطقه ، می توان با جرأت ادعا کرد که ، حق بزرگی دارید برگردن فرهنگ این کشور؛ و بعلاوة برفرهنگ کشور ، برگردن مردم ، در دوره های مختلف؛ از لحاظ شخصیتهای سیاسی.
البته همه یکجور نبودند شخصیتهای سیاسی هم ازاین منطقه برخاسته اند که دل، نمی تواند ازآنها خشنود باشد، اما یک امیر کبیر – میرزا تقی خان – یک قائم مقام، یک میرزا حسن آشتیانی – شخصیت عظیم القدر – کافی است که یک منطقه را، یک سرزمین بزرگ را، سرافراز کند:
بسا باشد که مردی آسمانی به جانی، سرفرازد کشوری را
نهد جان در یکی تیرورهاند، زننگ تیره روزی لشکری را
یک انسان گاهی مایه ی سربلندی یک کشور می شود، مثل میرزا تقی خان امیر کبیر فراهانی؛ یک نفر در سیاست ایران در دوره های اخیر، ما سراغ داریم؛ آن کسی که با دید نافذ خود مشکل اساسی این کشور را فهمید.
همه ی مشکلات این کشور، اگر کسی می خواست آنها را تعقیب کند، مثل ریسمانها و رشته هایی که همه به یک مرکز می رسید، آن مرکز را امیر کبیر کشف کرد! و آن عبارت بود از:(( وابستگی به بیگانه. )) ازاوایل دوران قاجار، این وابستگی باهمه ی اشکال زشت آن شروع شد. درآن وقتی که امیرکبیر برسرکار آمد وسه سال بیشتر دررأس کار نبود ، این قضایا به شکل بسیار بدی رسیده بود، اما خیلی ها کشف نمی کردند.
بعدکه دستهای پنهان انگلیس وروس درهمان زمان، امیرکبیر را به قتل رساندند ، این سلسله وابستگی روزبه روز بیشترشد. درآخردوران ناصرالدین شاه به اوج خود رسید، بله ناصرالدین شاه ، علی الظاهر امیرکبیر را ناصرالدین شاه کشت، اما درباطن امر، دست مأ موران سیاسی و کارگزاران دولت انگلیس و روس در تهران، تا مرفق درخون امیر کبیر ، به خون امیرکبیر، آ غشته است، آنها کشتند امیرکبیر را! چون فهمیدند یک انسان بادید نافذ ، که مشکل اساسی این مملکت را فهمیده است ، او دیگر نمی گذارد، سفره ای پهن بشود، دولت روس از یکطرف ، دولت انگلیس ازیکطرف ، بیایند به چشم و همچشمی هم، امتیاز بگیرند.
یک امتیاز را ناصرالدین شاه ، اواخر عمرش ، امضاء می کرد برای انگلیسها ، پس فردا بلا فاصله سفیر روس می آمد که آ قا: (( ما گله مندیم ، تزار گله مند است، شما انگلیس هارا بر ما ترجیح دادید! )) حالا چه کار کنیم؟ ! (( فلان امتیاز را به ما بدهید!)) یک امتیاز را به روس می دادند ، باز پس فردا ، کارگزار انگلیسی می آمد که: (( بله شما روسها را تقویت کردید!)) همینطور یک مسابقه در غارت ایران شروع شد. حالا یک عده ای بروند ، رحمت بفرستند برای ناصرالدین شاه !! که چهار تا شعر برای امام حسین علیه السلام گفته!!! این همه گناه ، این همه مظلمه را چهارتا شعری که همینطور از روی هوی و هوس بر زبان آورده، جبران می کند ؟!!!
مملکت را فروختند به دشمن ، اگر اقدام میرزای شیرازی ، یک عالم روشن بین، ببینید!! یک عالم، یک روحانی روشن بین ، این کاررا می کند ، یعنی کاری که امیر کبیر هم دیگر نمی تواند بکند!
امیر کبیر ، مأ مورخودشان است، اگر چه مستقل است ، اگر چه عاقل است، اماوقتی که نخواستند باشد، در دست خودشان ا سیر است . قائم مقام را محمدشاه کشت، امیرکبیر را پسرش – ناصرالدین شاه – کشت. درحالیکه بزرگترین خدمت رابه محمدشاه، همین قائم مقام فراهانی – پسرعموی عزیز ومظلوم وبیچاره ی ما – بزرگترین خدمت را ، اوکرده بود، عموهایش رازندانی کرد، آنقدراز قاجاریه زندانی کردودستورقتل دادقائم مقام ، تابتواندمحمدشاه رابیاردسر تخت سلطنت ، بعدکه آمد مستقر شد، به فاصله چند صباح ، همین آدمی راکه سلطنتش رابه او مدیون بود، به قتل رساند!!!خوب! اینجوری هستند دیگر، دستگاه سلطنت ، دستگاه استبداد، یعنی این !!
امیرکبیر وقائم مقام ، اصلاح طلب بودند ، علاقمند بودند، دوست داشتندبه مملکت خدمت کنند، امااسیر دست خودشان بودند. آن کسی که اسیر دست اینها نبود ، آن کی بود؟؟ آن عالم بزرگ ،آن آیت ا…، آن مرجع تقلیدی که میرزای شیرازی است، یاآن مرجع تقلید دیگری که میرزا حسن آشتیانی است ، میرزاحسن آشتیانی در تهران بود، اما وقتی که باقضیه کمپانی رژی ، که می خواستند همه ی ایران راتقریبا ، یکسره به دشمن بفروشند ازاین طریق ،وقتی مخالفت کرد گفتند که ، تهدیدش کردند، گفت: (( من ازتهران می روم .))، سوار الاغش شد، میرزا حسن آشتیانی گفت : “ من از تهران خارج می شوم .” به مجرد اینکه آمد از تهران برود بیرون ، تمام تهران ، مردم تعطیل کردند ، جمع شدند ، رفتند دنبالش . خوب ! چکارش کنند ؟؟بکشندش ! می شود شهید عالیقدر ! بدتر می شود ،زنده بماند !مقاومت می کند ،پول برایش بفرستند ، بعنوان رشوه ! رسوایشان می کند ، می گوید : “ برای من رشوه فرستادند ! ”هر کار بکنند ،نمی توانند با یک عالم دین ،مقاومت کنند.
نقش روحانیت ، اینجا معلوم می شود ! یک روحانی عالی مقام می تواند ، اگر آزاده و آگاه و هوشیار باشد ،شجاع باشد ، می تواند کاری را بکند که ، ده سیاستمدار شجاع آگاه آزاده ، آن کار را نمی توانند انجام بدهند ! نقش روحانیت این است . از همان وقتی که در آخر زمان ناصرالدین شاه ، به وسیله میرزا حسن شیرازی و وکیل او در تهران ،میرزا حسن آشتیانی ، که میرزای آشتیانی ،از لحاظ مقام علمی کمتر از میرزای شیرازی هم ظاهرا نبوده ،ولی خوب در تهران بود و خود را مطیع میرزای شیرازی قرار داد . وقتی به وسیله این دو نفر دست انگلیس از تصرف بیشتر در ایران قطع شد ،آنجا بود که انگلیس ها ،فهمیدند روحانیت خطرناک است ،باید علاجش کرد ! رفتند توی برنامه ریزی ، و زمان پهلوی ها ،پهلوی اول – رضاخان – و بعد پسرش – محمدرضا – برنامه ی مبارزه با روحانیت را با انواع و اقسام شیوه های ممکن شروع کردند ؛ به خیال اینکه می توانند دین را و روحانیت را از دل مردم ، خارج کنند ، اما نتوانستند و نمی توانستند و هیچ کس دیگر هم نمی تواند . سلطه ی بیگانه برای یک کشور ، خطرناکترین چیزهاست ؛ این ،آن نکته ای است که امیرکبیر فهمید ، سلطه ی بیگانه زمان قاجار ادامه پیدا کرد ؛ زمان پهلوی ،شد ، ده برابر !! چرا ؟ چون قاجاریه مردمان بدی بودند، اما خود آنها به وسیله ی بیگانه سرکار ، نیامده بودند ؛ پهلوی ها را خود بیگانه ها ، سر کار آوردند .
رضا خان را خود انگلیس ها ، تراشیدند و گذاشتند سر کار ، بعد هم که او را از ایران ، خارجش کردند ؛ باز پسرش را خود انگلیس ها ، نصب کردند به سلطنت . اینها مأمورین و و دست نشاندگان خود انگلیس ها بودند در این کشور ، بعد هم که نفوذ انگلیس در ایران در دوران نهضت ملی و در حکومت دکتر مصدق ، از بین رفت ؛ آمریکائیها آمدند ، جای آنها را گرفتند ، باز همان رابطه ، بین رژیم منحوس پهلوی و آمریکائیها برقرار شد و روز بروز بیشتر شد . منتها ؛ ملت ایران ، یک ملتی است که سلطه ی اجنبی را نمی پذیرد ، چند صباح ممکن است تحمیل کنند ،اما ملت ایران ثابت کرده است که در مقابل تسلت بیگانه بی تاب می شود . برای همین هم است که هیچ وقت استعمار ، به صورت رسمی با اینکه در اطراف این کشور ، مستقر بود سالها ، در ایران هیچ وقت استعمار نتوانست ، به صورت رسمی ، وارد بشود ؛ به طور غیر رسمی همیشه استثمار می کردند و سلطه طلبی می کردند. امروز ، اینکه من بارها تکرار می کنم که هرکسی که دلسوز این کشور است ، باید در مقابل سلطه ی آمریکا ، نفوذ مجدد رژیم ظالم آمریکا ؛ چه نفوذ اقتصادی ، چه نفوذ فرهنگی ، چه نفوذ سیاسی ، باید در مقابل این سلطه ی مجدد هوشیار باشد ، حساس باشد ! هر که دلسوز است ، باید ایجور باشد.
آن کسی که در مقابل تسلط دوباره ی آمریکا بر این کشور ، حساس نباشد ، نمی تواند ادعا کند که دلسوز این کشور است . آن کسانی که سعی می کنند با گفتارشان ، بارفتارشان ، باحرکات سیاسیشان ، باانواع و اقسام کارهای ناشیانه ای که از آنها سرمی زند، امید دشمن را به بازگشت به ایران ، برانگیزند بردل او ؛ اینها خیانت می کنند !
امروز به فضل پروردگار، نظام جمهوری اسلامی باتکیه ی به اسلام وباتکیه به همین ایمان و عاطفه و اخلاصی که دردل یکایک مردم این سرزمین هست ، بااتکاء به این کوه استوار، که نشانه قدرت الهی است ، تصمیم دارد درمقابل هردشمنی بایستدو علیرغم دشمن ، این کشورراواین ملت را تاقله ی تعالی وتکامل مادی ومعنوی پیش ببرد.
وامیدواریم ، آ ن روز خیلی دیر نباشد، سالهای جنگ تحمیلی، البته وقفه ای را بوجود آورد، امابه لطف الهی ، جریان امور به سمت شکل مطلوب حرکت می کند وامیدواریم که خدای متعال کمک کند واین اخلاص شما مردم مؤمن ، که یقینا یکی از موجبات رحمت خدا ، همین اخلاص شماست واین دینداری شماهاست ؛ کمک کند و مسئولین کشور و خدمتگزاران شمامردم ، بتوانند این گامهارابردارند.امیدوارم شمامردم عزیز تفرش ، مردم عزیزآشتیان وفراهان وگرکان وبقیه ی مناطقی که من متاسفانه نه فرصت دارم ، نه امکان وجود دارد، که به آنها ازنزدیک سربزنم ، امااز همینجا به همه ی آنهاسلام ودرود
می فرستم؛ بتوانید با وحدت کلمه ، توصیه میکنم، وحدت کلمه تان را حفظ کنید. شما ، همه یکی هستید ، تفرش و آشتیان و دیگر ها ، همه ی شما یک مجموعه ی انسانهایی هستند که در این سرزمین علم و ادب پرور زندگی می کنید ، هرچه به هم مهربانتر و نزدیکتر باشید ، این بیشتر مورد رضای پروردگار است. امیدوارم که انشاءا.. شما مردم عزیز در این منطقه ، با وحدت کلمه تان ، با حفظ مبانی ایمانی تان ، با جدیت در کار و تلاش تحصیلی و مقابله ی با وسوسه های دشمن ، در هر بخشی و در هر زمینه ای ، بتوانید کمک بزرگی برای مسئولین کشور و کارگزاران و مجریان نظام جمهوری اسلامی در همه ی زمینه ها باشید.من بیشتر از این در این هوای سرد ، شما را معطل نمی کنم ؛ مجددا از دیدار شما و از حضور در این شهر و زیارت این بزرگواران ( امامزاده سلطان سید محمد ) ، خدای متعال را شاکرم. “ واسلام علیکم ورحمته ا.. و برکاته.”
زودی اخبار و مقاله های محسن اکبری از استان مرکزی - شهرستان تفرش در وبلاگ قرار می گیرد .